جدول جو
جدول جو

معنی مداخل داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

مداخل داشتن
(شَ مَ دَ / دِ شُ دَ)
پرسود و پرفایده بودن کاری. نتیجه بخش و مفید بودن، عایدی و درآمد داشتن از کاری یا مقامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجال داشتن
تصویر مجال داشتن
وقت داشتن، فرصت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(یِ کَ دَ)
فرصت داشتن و وقت داشتن. (ناظم الاطباء) ، قدرت و توانائی داشتن: در قعر بحر محبت چنان غریق بود که مجال دم زدن نداشت. (گلستان).
ستم از کسی است بر من که ضرورت است بردن
نه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارم.
سعدی.
در آن حدیقه که بلبل مجال نطق ندارد
تو شوخ دیده مگس بین که بر گرفته طنین را.
سعدی.
خرماروز وصالی و خوشا درد دلی
که به معشوق توان گفت و مجالش دارند.
سعدی.
، میدان داشتن:
بن فولاد همچنین در ایام آل بویه مجال عظیم داشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 384).
غم دل با تو نگویم که بجز باد صبا
کس ندانم که در این کوی مجالی دارد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(پَسِ بِ نِ / نْ شَ تَ)
درآمد داشتن. دارای درآمد وعایدی بودن، ربط داشتن. مرتبط بودن
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجال داشتن
تصویر مجال داشتن
پروا داشتن فرصت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
فرصت داشتن، وقت داشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد